نويسنده: سيد محمد مهدي مير جليلي




 

مقدمه

موضوع « وحدت سياسي » از موضوعات بسيار مهمي است که در افکار و آراي شرف الدين ديده مي شود. در اين مقاله سعي شده است تا از دو بعد به اين موضوع پرداخته شود؛ از اين رو، سعي شده است تا مکانيسم و سازو کارهاي اين وحدت سياسي در ميان متون مکتوب علامه شرف الدين مشخص شود و نيز به اقدامات عملي و راه کارهايي که علامه شرف الدين در زندگي اجتماعي و سياسي خود به کار برده است، اشاره شود.
اصطلاح وحدت سياسي از عناصر کليدي در انديشه و افکار شرف الدين است. براي بررسي اين نوع وحدت ابتدا بايد معناي مطلق « وحدت » را در امت اسلامي بررسي کرد، آن گاه اين ترکيب را معنا کنيم و در نهايت، به بررسي « وحدت سياسي » در نوشته ها و گفتارهاي سيد شرف الدين بپردازيم.
منشأ حقيقي وحدت امت اسلامي، همانا دين اسلام است. اين منشأ ريشه اصلي خود را از فطرت سليم انساني مي گيرد که خداوند متعال در نهاد مردم همه جوامع به وديعت نهاده است. تحولاتي که اين دين فطري در طول تاريخ داشته است فقط به فروع جزئي احکام مربوط بوده که از تنوع موقعيت هاي حيات انساني در جوامع مختلف سرچشمه گرفته است. اصول و مبادي کلي که متن دين را تشکيل مي دهند، همواره در طول تاريخ متحد بوده اند، هرچند برداشت هاي مختلفي از آنها صورت گرفته است.
اما اختلاف نظر در فروع، بسيار رايج بوده است. به طور کلي مي توان اين اختلافات را به دو دسته تقسيم کرد:

الف) اختلافات معقول

اختلافات معقول عبارت است از اختلافاتي که ناشي از چگونگي اطلاعات مربوط به مسئله و استعدادها، به ويژه نبوغ و عموم موضع گيري هاي طبيعي و قانوني است که اشخاص در مورد حقايق دارند، مانند اختلاف نظر در دريافت واقعيات عالم هستي از ديدگاه نظري و فلسفه ها، اين همان اختلاف معقولي است که نه تنها نبايد در آنها ترديد کرد و به انکار آنها پرداخت، بلکه موجب گسترش و عمق بيشتر در معارف نيز مي شود. اگر به تاريخ فقه شيعه بنگريم خواهيم ديد که علماي فراواني در حضور اساتيدي که در مسائل نظري هم رأي نبوده اند، شاگردي کرده و به شرح کتاب هاي يک ديگر و تحقيق درباره آنها پرداخته اند؛ براي مثال، کتاب الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسي از بزرگ ترين علماي شيعه را ملاعلي قوشجي از علماي اهل سنت شرح کرده است.

ب) اختلافات نامعقول

اختلافات نامعقول عبارت است از اختلافاتي که ناشي از عوامل غير قانوني و انحرافي، مانند پيروي از هوا و هوس است.
در مقابل، انواع وحدتي را که براي امت اسلامي متصور است مي توان به سه دسته تقسيم کرد:

1. وحدت مطلق

وحدت مطلق عبارت است از: اتفاق نظر در همه عقايد و احکام اسلامي با همه اصول و فروع آنها. اين گونه وحدت با نظر به آزادي انديشه و تعقل در خصوصيات و کيفيات و انتخاب دلايل در عناصر و اجزاي اصلي عقايد و احکام دين اسلام، به قدري بعيد است که مي توان گفت امري امکان ناپذير است.

2. وحدت مصلحتي عارضي

آن نوع اتفاق نظر را وحدت مصلحتي عارضي مي ناميم که از جبر عوامل خارج از حقيقت و متن دين پيش مي آيد و در مواقعي لازم مي آيد که آن عوامل، جوامع اسلامي را در خطر اختلال قرار داده اند. معمولاً در هنگام بروز عوامل نابود کننده مخاطره آميز، تضادها و اختلافات در ميان فرقه ها و مذاهب مختلف، ناديده گرفته مي شود و نوعي اتحاد و هماهنگي ميان آنها برقرار مي شود، چون اين اتحاد و هماهنگي، معلول عوامل جبري خارج از متن دين است، و با از بين رفتن آنها، اين اتحاد نيز منتفي مي شود و به تناسب کاهش يا افزايش نيروي آن عوامل، ميزان اتحاد موقت و مصلحتي نيز کاهش يا افزايش مي يابد، همان گونه که توقع « وحدت مطلق » ميان متفکران و مردم جوامع اسلامي، با وجود آن همه عوامل اختلاف معقول، غير منطقي است، توقع اين که وحدت مصلحتي عارضي بتواند فرقه ها و مذاهب اسلامي را از هماهنگي و اتحاد دائمي برخوردار سازد، انتظاري نابجاست.

3. وحدت معقول

با توجه به آزادي انديشه و تعقل در ميان امت اسلامي، نوع وحدت مطلوب « وحدت معقول » خواهد بود. وحدت معقول را مي توان چنين تعريف کرد: قرار دادن متن کلي دين اسلام براي اعتقاد همه جوامع مسلمان و برکنار کردن عقايد شخصي نظري و فرهنگ محلي و خصوصيات آرا و نظريات مربوط به هر يک از اجزاي متن کلي دين که به تعقل و اجتهاد گروهي يا شخصي مربوط است. تحقق اين نوع وحدت، هيچ مانع شرعي و عقلي ندارد و هر متفکر آگاه از منابع اوليه اسلام و طرز تفکر ائمه معصومين عليه السلام و صحابه عادل متقي و تابعين حقيقي آنان مي داند که پيروي از متن کلي دين، با تکاپو و اجتهاد براي فهم خصوصيات و کيفيت انتخاب دلايل، امري ضروري است. بديهي است که آن هماهنگي و اتحادي که منابع اوليه اسلام ( قرآن، سنت، عقل سليم و اجماع ) و شخصيت پيشتاز اسلامي مانند « آيه الله حاج سيد حسين طباطبايي بروجردي »، مرجع شيعيان جهان و رهبر عالي مقام اهل سنت، شيخ محمد شلتوت، در گذشته و حال به آن دعوت کرده اند. نه وحدت، مصلحتي عارضي است که اين نوع وحدت را هيچ يک از فرقه ها و مذاهب اسلامي به عنوان آرمان اعلاي جوامع اسلامي نمي پذيرند، و نه وحدت، مطلق است که عملي نيست، بلکه اينان و امثال اينان براساس آن چه مطلوب جدي منابع اوليه اسلامي بوده و هست، خواستار انطباق حيات اجتماعي و ديني مردم همه جوامع اسلامي بر متن کلي و مشترک دين اسلام هستند که مي تواند فراگيرنده همه فرقه ها و مذاهب معنقد به آن متن کلي باشد، و اين همانا وحدت معقول است.(1)
در راه رسيدن به وحدت معقول، نخستين گام، همانا وسعت يافتن ديدگاه متفکران و شخصيت هاي بزرگ اسلامي است. عامل اساسي براي توسعه اين ديدگاه ها، رهايي از چارچوب تنگ و تاريک تعصب غير منطقي است، از جمله عالماني که سعي کرده است به اين وحدت معقول در نوشته ها و گفته هاي خود برسد و با آغوش باز از آزادي عقيده درباره مباحثات و مجادلات کلامي و فقهي استقبال کند، « علامه شرف الدين » است.
در اين ميان مي توان به کتاب المراجعات علامه اشاره کرد که حاصل گفت و گوهاي او با شيخ سليم بشري (1248-1335هـ.ق) است. در اين کتاب مي توان زمينه هاي وحدت معقول را جست و جو کرد.
علامه شرف الدين در مقدمه کتاب چنين آورده است:
آن چه ما با يک ديگر توافق داشتيم اين بود که هر دو دسته( شيعه و سني ) مسلمان هستيم و در مطالبي که رسول خدا صلي الله عليه و اله بيان فرموده اند، اختلافي نداريم و مطلبي که ريشه اساسي اسلام را فاسد کند در بين ما وجود ندارد، فقط در بين ما نزاع هاي مختصري است که منتهي به اختلاف نظر مي گردد و اين اختلاف نظر در بين مجتهدان در قسمتي از احکام اسلامي وجود دارد و اين اختلاف در اثر استفاده از قرآن و روايات به وجود آمده است و يا از اجماع و عقل.(2)
در ادامه مي افزايد:
بدون ترديد، اين گونه « اختلافات جزئي » نبايد به اختلافات عميق اجتماعي منتهي گردد. آيا راستي چه علتي بوده است که اين اختلاف جزئي را دامن زده و شرار آن بالا گرفته و ملت مسلمان را با دو نام متمايز ( شيعه و سني ) متمايز ساخته است.(3)
او در نکوهش تعصبي که دامن گير جهان اسلام در تاريخ مسلمانان شده است، چنين اضافه مي کند:
يکتا سبب اين اختلاف ريشه دار از هيجان عقيده و دفاع از نظريه تعصب رأي سرچشمه گرفته است.(4)
از اين جاست که او به اساسي ترين مسئله شيعه و سني اشاره مي کند و مرکز ثقل اختلافات را چنين معرفي مي کند:
بزرگ ترين اختلافات مسلمانان « مسئله امامت » است. درک مي کنيم که روي هيچ مسئله ديني مانند امامت شمشير کشيده نشده است، و نسل هاي مختلفي با تعصب در اين مسئله نشو و نما کرده اند...« دانشمند مصري به خط خود سؤال کند و من با خط خود پاسخ مي گويم ».(5)
و اين چنين براي رسيدن به وحدت به تماس مستقيم و رو در رو کوشيد تا به شفافيت و اصول منطقي گفت و گو برسد. در اين راستا بود که پس از بازگشت شرف الدين به لبنان، ميان او و « شيخ سليم بشري » نامه هايي درباره « اتحاد اسلامي » و گروه هاي « اهل قبله » رد و بدل مي شود که در مجموع، 112 نامه از اين نامه ها محتواي کتاب المراجعات را تشکيل مي دهد.
کتاب مهم ديگر او که درباره وحدت معقول نوشته شده است، الفصول المهمه في تأليف الامه نام دارد که به معناي فصل هاي مهم در راه متحد ساختن امت اسلامي است که آن را در سال (1327هـ.ق) نوشته است. اين کتاب را که از نخستين کتاب هاي اوست، مي توان « منشور اتحاد اسلامي » و « منشور وحدت و برادري » دانست، به گونه اي که شرف الدين مي نويسد:
در روابط اسلامي اهل سنت و شيعه و الفت يافتن آنها با هم تأثير به سزا دارد و نتايج سوء سمپاشي ها و جهل پراکني هاي عالمان مغرض و نويسندگان جاهل و ايادي خائن را از ميان مي برد.(6)
و اين چنين او در صدد تحکيم بنيان هاي وحدت است؛ از اين رو، ادامه کار را در يکي از آثار مهم خودش، يعني النص و الاجتهاد دنبال مي کند که يکي از آخرين آثار بسيار مهم علامه شرف الدين است که با عمق و غنا و استناد فراوان، پس از هشتاد سالگي وي نوشته شده است و مي توان گفت که حاصل انديشه ها و تأملات فکري او است و کاملاً پيداست که وحدت مورد نظر او، نه از نوع وحدت مطلق و نه از نوع وحدت مصلحتي و عارضي است، بلکه وحدت معقول بر پايه روش مثبت است، چنان که همين نکته در يکي از مقدمات صاحب نظران علمي بر النص و الاجتهاد آمده است:
سيد شرف الدين از مناديان « اتحاد اسلامي » بود، اما نه به صورت منفي آن، يعني دعوت به فراموش کردن گذشته و چشم پوشي از هر چه اتفاق افتاده است، زيرا که سکوت و پرده پوشي نسبت به آن مسائل، ريشه هاي روحي آنها را از دل و جان مردم بر نمي کند، بلکه اين ريشه ها باقي مي ماند و در فرصتي مناسب به صورتي انفجار آميز بروز مي کند، نظر شرف الدين اين بود که بسياري از اختلافات سني و شيعه، پايه درستي ندارد، بلکه سرچشمه آنها دروغ ها و اتهام ها و تبليغاتي است که در شرايط زماني خاصي مطرح شده است و قدرت هاي سياسي گذشته آنها را اشاعه داده اند.(7)
از مجموع سه کتاب بالا پيداست که اختلافات شيعه و سني، مسائل جزئي و احياناً غير اساسي است، نه مسائل اساسي، و اگر اختلاف وجود دارد، با توجه به اين که هر دو طايفه به رجوع به قرآن و سنت خدا و رسول معتقدند؛ از اين رو، ديگر جايي براي کشمکش و اختلاف و منازعه باقي نمي ماند. او مي نويسد:
نزاع بين سني و شيعه در مسائل اختلافي هم در حقيقت، نزاع صغروي است و هرگز ميان شيعه و سني نزاع کبروي وجود ندارد. نمي بينيد که اگر شيعه و سني درباره وجوب چيزي يا حرمت آن يا درباره استحباب و يا کراهت يا اباحه آن نزاع داشته باشند، يا در صحبت و بطلان آن، يا در جزئيت و شرطيت يا مانعيت آن يا در غير اينها، يا در عدالت شخص يا فسق او، يا در ايمان يا نفاق يا در وجوب دوستي او، به دليل اين که دوست خداست، يا وجوب دشمني او به علت اين که دشمن خداست، در همه اينها اگر شيعه و سني درباره ثبوت به ادله مثبته شرعي از کتاب و يا سنت يا اجماع يا عقل و عدم ثبوت آن نزاع داشته باشند، هر يک رجوع مي کند به آن چه ادله شرعي اقتضا دارد و اگر هر دو فرقه به ثبوت چيزي در دين اسلام يا علم به عدم ثبوت آن در دين اسلام پيدا کنند، يا هر دو در اين موارد شکايت داشته باشند، هيچ گاه کشمکش نخواهند داشت و اختلاف پيدا نمي کنند.(8)
ادامه کار شرف الدين روي مسئله وحدت معقول، آن گاه شکل سياسي به خود مي گيرد که با مسئله « امامت » که مرز جدايي شيعه از سني است، در آميخته مي شود. او دائماً در صدد حل اين مسئله بر مي آيد تا دامنه اختلافات به حداقل برسد و احياناً اختلافات را معقول جلوه دهد تا اين اختلافات و جدايي شيعه و سني به پايين ترين سطح خود برسد؛ از اين رو، در اين جستار و تحقيق سعي مي شود با يک مطالعه اکتشافي از اثار و نوشته هاي او ساز و کارهاي اين وحدت سياسي استخراج و در اختيار علاقه مندان قرار گيرد، تا مقدمه اي باشد براي تنوير افکار و انديشه هاي سيد شرف الدين براي رسيدن به اتحاد اسلامي و بازگشت به مجد و عظمت تمدن اسلامي. تا اين جا روشن شد که وحدت سياسي مقوله اي زود گذر در چارچوب فکري سيد شرف الدين نيست، بلکه پروسه و فرايندي است که پيوسته با آن درگير بوده است؛ از اين رو، هرگاه فرصتي مي شد از مسئله وحدت سخن مي گفت و از هيچ فرصتي در اين زمينه دريغ نمي ورزيد و در سفرهاي مختلف به مصر، ايران و...اين مسئله مهم را گوشزد مي کرد، به گونه اي که در طي دومين سفر علامه سيد شرف الدين به مصر، در اجتماع مردم، علما و روشن فکران مسلمان در سخناني تاريخي همه را به وحدت صفوف در برابر بيگانگان دعوت کرد. در يک جمله تاريخي که « رشيد رضا » آن را در مجله معروف « المنار » چاپ کرد، ريشه درد بزرگ تفرقه و جدايي مسلمانان را سياست و راه چاره و درمان آن را نيز در سياست دانست. او گفت: « فرقتهما السياسه. فلتجمعهما السياسه »؛ يعني شيعه و سني را از روز اول سياست و مطامع سياسي از هم دور کرد و اکنون بايد سياست در مصالح سياسي اسلام و مسلمانان آنان را در کنار هم گرد آورد.(9) هم چنان که ملاحظه شد و در طي سطور ذيل نيز مي آيد، وحدت سياسي، نقش مهم و کليدي در افکار و انديشه هاي علامه سيد شرف الدين داشته است، منتها وحدتي که او درباره آن سخن گفته، صرفاً در سطح سران دول اسلامي نبوده است، بلکه وحدتي معقول و با ثبات در سطح ملت هاي اسلام بوده که در اين مقاله، چيستي و چگونگي آن را بررسي مي کنيم.

نظريه وحدت سياسي معطوف به گفت و گو

اصل نخستين در گفت و گو، بازگشت به شرايط برابر است که لازمه اين برابري، پذيرش تکثرها، عقيده ها و ديدگاه هاي گوناگون است که در اين زمينه، اولين تلاش شرف الدين اين است که اختلافات ميان شيعه و سني را امري طبيعي جلوه دهد و به اصطلاح، به رسميت شناختن اختلافات است نه زدودن و از بين بردن آنها.
بلي اتفاق و اتحاد مسلمانان از اين طريق صورت مي گيرد که نظر پيروان هر يک از مذاهب شافعي، حنفي، مالکي و حنبلي نسبت به شيعه آل محمد صلي الله عليه و ال همچون نظرشان نسبت به پيروان ديگر مذاهب باشد.(10)
چنان که ملاحظه مي شود، وي اولين گام در اين گفت و گو را بازگشت به موقعيت نخستين مي داند که در آن برابري در سطح مکتب ها باشد و هيچ مکتبي در اين گفت و گو هيچ امتياز ويژه اي نسبت به ديگر مکتب ها نداشته باشد و اين گونه زمينه گفت و گوي شفاف براي رسيدن به وحدت معقول را فراهم مي کند. او در عرصه گفت و گو، افزون بر به رسميت شناختن اختلافات، شرط انصاف را نيز لحاظ مي کند و در ابتداي المراجعات وقتي مشغول دادن اجازه ورود بحث به حق جوست، مي گويد:
« آن چه مي خواهي بپرس، و هرچه دوست داري بگو! و فضل و برتري، قضاوت عادلانه و سخن فيصله بخش « حق » از« باطل » از آن توست. »(11)
و اين چنين وي افزون بر شرط برابر که در يک وضعيت نخستين صورت مي گيرد، شرط انصاف را نيز لحاظ مي کند و در گفت و گو، شرايط برابر را به انصاف طرفين معطوف مي داند که بدون آن هيچ گفت و گويي به نتيجه نمي رسد.
اگرچه در پايان کتاب المراجعات، در صدد حقانيت شيعه به عنوان غايت گفت و گوهاست، از شروع و ابتداي آن بر مي آيد که او براي وارد شدن در بحث به شرايط برابر در سطح مکتب نگاه مي کند و آن گاه در کتاب ديگر خود براي اين که وارد گفت و گو در شرايط برابر شود، بر طبق رأي مشهور به مسلمان بودن اهل سنت فتوا مي دهد و مي گويد:
في يسير من نصوص ائمتنا عليه السلام في الحکم باسلام اهل السنه وانهم کالشيعه في کل اثر يترتب علي مطلق المسلمين و هذا في غايه الوضوح من مذهبنا لا يرتاب فيه ذو اعتدال منا. (12)
اين ( مسلمان بودن سنيان ) در نهايت وضوح از مذهب ماست و صاحب اعتدال از ما در آن ترديد روا ندارد و در ادامه و در سطح ديگر با يک نگرش انساني و کلان به قضيه نگاه مي کند. براي توضيح اين مطلب بايد گفت که دو نگرش در مورد بررسي معنا و دامنه احترام متقابل شکل گرفته است:
الف) نگرش حداقلي: اين نگرش در يک نگاه فرو کاهنده و کليشه اي، اين احترام را تنها به اين محدود مي کند که براي مثال نبايد دزدي کرد و مسلماني را کشت.
ب) نگرش حداکثري: احترام تنها به عدم تعرض محدود نيست، بلکه رابطه اي برخوردار از سطحي عالي و نگاه کلان و تعامل مثبتي بر اصل کرامت انساني ـ اسلامي و عامي شکل دهنده اي به نظم در جامعه اسلامي است و در اين نگرش انساني ـ اسلامي به اهل سنت و براي تثبيت اين نگرش، او به سراغ مسئله تکفير اهل سنت مي رود و مي گويد که اين عامل، سبب تفرقه و جدايي اهل سنت و تشيع شده و آن را مصداق بارزي براي تفرقه افکني به شمار آورده است. وي با تمسک به روايات شيعه و سني، تکفير هر يک نسبت به ديگري را حرام مي داند. وي نه تنها خود به تکفير، به ديده حکمي قطعي مي نگرد که آن را از بديهيات مذهب شيعه مي شمارد:
ان الشيعه لم تکفر اهل السنه، بانکارها امام الائمه من اهل البيت عليه السلام مع ان امامتهم من اصول الدين علي رأي الشيعه؛ (13)
شيعه اهل سنت را به دليل انکار اهل بيت تکفير نکرده است، با آن که بنابر نظر آنان، امامت اهل بيت از اصول دين به حساب مي آيد.
وي تا اندازه اي به اين مسئله حساسيت داشته است که هر کجا با حکم تکفير اهل سنت رو به رو مي شده و در صدد بيان آن برآمده است، آن را با « نعوذ بالله » و « نبرأ الي الله » که نوعاً در مورد گناهان بزرگ و انکارناپذير استعمال مي شود، به کار برده است و اگر در جايي در فقه نيز از تکفير اهل سنت سخن گفته، آن را در معناي حقيقي آن ندانسته است:
ولو فرض ان في بعض کتبهم المعتبره شيئاً من تکفير مخالفيهم فليس المراد من التکفير هنا معناء الحقيقي و انما المراد اکبار المخالفه لائمه اهل البيت و تغليظها نظير ما ثبت في الصحاح من التکفير التارک الصلوه و المتقابل المسلم؛ (14)
اگر فرض گردد که در پاره اي از کتاب هاي معتبر شيعه چيزي از تکفير به چشم مي آيد، مراد از آن تکفير به معناي حقيقي آن نيست، بلکه مراد بزرگ شمردن مخالفت با اهل بيت عليه السلام و غلظت بخشيدن به آن است. نظير آن چه در صحاح درباره تکفير تارک نماز و قتال کننده ما مسلمانان آمده است. (15)
بدين ترتيب، او در صدد زمينه چيني يک گفت و گوست که شرط اساسي آن، پذيرفتن ديگري به عنوان يک طرف در مقابل « من » شيعه است، منتها، چنان که بيان شد، او از تمام ظرفيت ها براي اين گفت و گو از متن کتاب و سنت وام مي گيرد تا شرايط آن را آماده کند؛ از اين رو، چنان که تاکنون فتواي شاذ خلاف مشهور شيعه را در مورد مسلمان نبودن اهل سنت رد مي کند، آن را يک پله بالاتر مي برد و حتي تکفير اهل سنت را جايز نمي شمارد، زيرا او به خوبي آگاه است که تا گفت و گو در شرايط برابر و منصفانه صورت نگيرد، وحدت معقول انجام نمي شود و اگر هم وحدتي غير از اين باشد، وحدتي مصلحتي و عارضي خواهد بود. او منادي وحدتي است که پايه هاي اصلي آن روي مشترکات شيعه و سني بنا نهاده شده باشد و تنها عامل نجات بخش جوامع مسلمين را از اين انحطاط و وابستگي، وحدت سياسي مي دانست:
لا تتسق امور العمران و لا تستتب اسباب الارتقاء و لا تنبت روح المدينه ولا تبزغ شموس الدعة من ابراح السعادة ولا نرفع عن اعناقنا خير العبوديه بيد الحريه الا باتفاق العلمة والاجتماع الافئدة و ترادف القلوب و اتحاد العزائم والاجتماع علي النهضة بنواميس الائمه و دفع کيان الملة؛
تنها با وحدت کلمه مي توان اميدوار بود که عمران و آبادي شکل گيرد، راه توسعه و رشد هموار گردد. تمدن و مدنيت پيدا شود. رفاه و آسايش به خانه هامان برگردد، از بردگي و بندگي رها شويم، دل ها را يک دل کنيم، عزم و اراده ها را متمرکز سازيم، در راه اعتلاي اسلام و مسلمين بکوشيم و به مقام و موقعيتي که شايسته آن بوده ايم، برسيم.(16)
و آن قدر اختلاف امت اسلامي او را آزار مي دهد که در ادامه مي گويد:
فحذرا حذرا من بقاء الفرقه و تشتت الالفه و اختلاف الکلمه و تنافر الافئده ( و لا تکونوا کالذين تفرقوا واختلفوا من بعد ما جاءهم البينات و اولئک لهم عذاب عظيم ) ( و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرقوا ) ( ان الذين فرقوا دينهم و کانوا شيعاً لست منهم في شي انما أمرهم الي الله ثم ينبئهم بما کانوا يفعلون ).(17)
و در پايان مقدمه اش بر کتاب فصول المهمه مي نويسد:
و اني صارع بهذه المقاله شارع بعون الله تعالي في تصنيف رساله سميتها « الفصول المهمه في تأليف الامه » اني اريد الاصلاح ما استطعت و ما توفيقي الا بالله عليه توکلت و اليه انيب. (18)
وحدت سياسي، به اصلاح نياز دارد که بايد در زمينه هاي مختلف کلامي و اعتقادي و سياسي صورت گيرد و چنان که پيداست، او از وحدتي سخن مي گويد که نتيجه آن، عمران، آبادي و توسعه و رشد است و تمام اين موارد در کلمات سيد شرف الدين بيان شده است که در بالا به شمه اي از آنها اشاره شد، اما تمام اين موارد بيان شده، به دست علامه شرف الدين، به سياست گذاري و حسن تدبير و مديريت نياز دارد. براي اين که جامعه به توسعه پايدار برسد، چاره اي جز شرايط مساعد نيست و اين فقط از راه وحدت سياسي به دست مي آيد، وحدتي که به عمل سياسي معطوف باشد و در يک فرايند زماني خاصي صورت گيرد. بايد شرايط چنان مهيا شود که از هدر رفتن نيروهايي که موجب توسعه کشورهاي اسلامي مي شوند، پرهيز کرد؛ بدين سبب، او از قرآن مي گفت:
( ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم ) ؛(19)
با هم مستيزيد که زبون شويد و شکوه تان برود.
او در راه ايجاد يک توسعه پايدار و يک وحدت با ثبات، به خوبي مي دانست که نيروي انساني و منابع کارآمد، از مهم ترين عوامل آن است؛ از اين رو، سعي وافر داشت تا زمينه هاي اختلاف و تفرقه را از ميان بردارد. وي در اين راه از هيچ کوششي دريغ نورزيد و از تمام امکانات و ظرفيت هاي اسلامي بهره گرفت؛ بنابراين، سراغ سنت رفت تا از آن توشه اي برگيرد و بتواند در راه پر سنگلاخي که در پيش گرفته است، به جلو رود؛ از اين رو، در اين باره در کتاب الفصول المهمه، روايات متعددي را بيان کرده است، از جمله اين روايات:
قال رسول الله صلي الله عليه و اله: « الذين النصيحه » قلنا: لمن؟ قال: لله و لکتابه و ارسوله و الائمه المسلمين و لا متهم والذي نفسي بيده لا يومن عبد حتي يحب لأخيه ما يحب لنفسه. (20)
و قال صلي الله عليه و اله « المسلم اخوالمسلم لا يظلمه و لا يسلمه و من کان في حاجه کان الله في حاجته و من فرج من مسلم کربه فرج الله عنه کربهمن کربات يوم القيامه و من ستره ستره الله يوم القيامه. (21)
و قال امام الصادق عليه السلام: المسلم اخو المسلم و هو عينه و مرآته و دليله لا يخونه و لا يخدعه و لا يظلمه و لا يکذبه و لا يغتابه. (22)
عن رسول الله صلي الله عليه واله: ان اقربکم مني مجلساً احاسنکم اخلاقاً الموطؤون اکنافاً الذين يألفون و يؤلفون. (23)
و قال امام صادق عليه السلام: المؤمن ألف مألوف و لا غير فيمن لا يألف و لا يؤلف. (24)
ولي بعد از ذکر روايات متعدد، در پايان فصل اول از کتاب الفصول المهمه مي گويد:
والاخبار في هذا متواتره والصحاح متظافره و اذا رجعت احاديث الفريقين رأيت الصبح قرأ سفر لذي عينين و في هذا کفايه لمن له من الله هدايه. (25)
شرف الدين اعتقاد داشت که اگر فريقين ( شيعه و سني ) به کتاب ها و احاديث خود رجوع کنند، صبح پيروزي و هدايت نزديک است که در راه نشان دادن اين علامت ها کوشش بسيار کرده است، هم چنان که از احاديث و کتاب ها و استنباط هاي او بر مي آيد، مسلمانان افزون بر گفت و گوهاي منطقي و مستدل و پذيرش من ديگري به عنوان طرف گفت و گو و شرط انصاف، نبايد از عنصر مهرورزي غافل بمانند تا بتوانند در سايه آن به يک ديگر خير برسانند و اين چنين، عامل محبت را وارد گفت و گو مي کند، زيرا او به خوبي دريافته است که محبت و دوست داشتن يک ديگر، اکسيري است که مي تواند ذرات پراکنده يک جامعه را به يک ديگر نزديک کند. او به خوبي مي داند که تخم کينه و نفرت در ميان مسلمانان، آب به آسياب دشمن ريختن است، دشمناني که از اين نفرت و کينه جويي مسلمانان استفاده مي برند؛ از اين رو، مي گفت که مسئله اختلافي خلافت، مسئله امروزين شيعه و سني نيست، بايد براي زيستن شرافت مندانه همراه با آباداني تلاش کرد و در اين راه بايد از عقل ارتباطي و تفاهمي بهره جست و با بهره گيري از عقلانيت، شيعه و سني را بر ضدّ دشمن مشترک بسيج کرد.

اقدام هاي عملي شرف الدين در راه وحدت

علامه شرف الدين، افزون بر مباحث نظري، براي اجرايي و عملي کردن نظرياتش در راه وحدت سياسي، به اقدام هاي عملي نيز دست زد که در اين بخش به طور مبسوط به آن مي پردازيم.
پيش از بيان اقدام هاي علامه شرف الدين، بيان اين نکته خالي از فايده نيست که اشغال لبنان به دست فرانسوي ها و مهاجرت و نفوذ يهوديان به فلسطين و جو ارعاب و تهديد اشغال گران بر ضد علامه شرف الدين و عوامل ديگر، مجال و فرصتي کافي و وافي براي عملي کردن ديدگاه هاي او باقي نگذاشت؛ افزون بر اين، اگر چه او از سياست به عنوان عامل وحدت بخش ياد کرد، فرصت کافي براي طرح بنيان هاي نظري و فلسفي آن نيافت و بيشتر از منظر وحدت فقهي و کلامي به اين مسئله بسيار مهم نگاه کرد. پرواضح است که براي عملي کردن اين امر مهم، به ناچار به ملاحظات فلسفي و نظري بيشتري نياز داشت، ضمن اين که به مجال و فرصت بيشتري نياز بود تا حرکتي را که سيد جمال الدين اسد آبادي شروع کرده بود، ادامه دهد.
گفتني است فرصت هايي براي اين هدف مهم فراهم آمده است، گرچه چالش هايي اين غايت مهم را تهديد مي کنند، آن چه مهم است اين است که اگر امروز، ما شاهد خيزش حرکت هاي اسلامي در منطقه خاورميانه هستيم. نتيجه تلاش بزرگ مرداني هم چون علامه شرف الدين بوده است که تمام تلاش خود را براي رسيدن به اين هدف به کار بردند. جناب علامه به خوبي به اين وحدت آگاه بود و عوامل تفرقه افکن را که استعمارگران خارجي بودند، خوب احساس کرده بود.
والاستعمار الشرقي والغربي لما اراد يستولي علي بلاد المسلمين و يأخذ ثرواتهم ليستعبدهم و يجعلهم طعمه سائغه درس حالتهم الاجتماعيه والنفسيه فراي من اهم الاسباب التي يتمکن بها علي استعبادهم ـ بعد انحرافهم عن دينهم و عدم تمسکهم به ـ و هي الفرقه و الاختلاف...و الي يومنا هذا يستعملها کسلاح فتاک لا جل وحده المسلمين و اذلالهم؛
استعمار غرب و شرق، هنگامي که در پي چيرگي بر کشورهاي مسلمان و غارت دارايي آنان برآمدند، بين مسلمانان اختلاف افکندند و آنان را طعمه و غذايي خوش گوارا قرار دادند و نظم اجتماعي و فردي آنان را از هم گسستند، آنها بهترين وسيله براي اين کار را بعد از پديد آوردن انحراف ديني و بي توجه کردن مسلمانان به دين، پراکنده کردن بذر اختلاف و تفرقه ميان مسلمانان مي ديدند و مي بينند و تا امروز نيز از اين وسيله چونان سلاح ناپاک در جهت پاره ساختن صفوف به هم فشرده مسلمانان و به خواري و زبوني افکندن آنها استفاده مي کنند. (26)
چنان که مشاهده مي شود، شرف الدين به خوبي مي دانست که استعمار از دو راه در صدد نفوذ است:
الف) انحراف ديني و بي توجه کردن مسلمانان به دين.
ب) پراکنده کردن بذر اختلاف و کينه ميان دشمنان.
او از بي تحرکي و گاه از قلم هاي مسمومي که در راه ايجاد تفرقه و انحراف به کار گرفته مي شد، گلايه و شکايت داشت و درصدد بود که با يک سلطه فرهنگي، اين حرکت هاي شوم را به حاشيه براند.
...در اين ميان، قلم هايي به کار مي افتد، گاه قلم هايي که اميد هيچ خير و برکتي به نوشته هاي آنها نيست و گاه قلم هايي است مزدور و گاه قلم هايي در گرو گروه گرايي و گاه دست فروش احساسات. (27)
مسئله فلسطين از جمله مسائلي بود که ذهن شرف الدين را به خود مشغول ساخته بود. او مي گويد:
و عددها لا يتجاوز الميليون بينها المسلمون مع قوتهم و عددهم الذي يتجاوز مليارد مسلم في انحاء العالم و ليس ذلک الا لاجل تفرقهم و اختلاف کلمتهم و کل واحد يريدان يا کل الاخر.أليس من العار علي العرب 18 سنه يهرحون و يطلبون و يرفعون عقيدتهم ليلاً و نهاراً و بانهم يريدون ان يحر دوا فلسطين و لم يتمکنوا ان يحدوا شبراً واحداً؛ (28)
شمار مردم اسرائيل از مرز يک ميليون نمي گذرد، در حالي که شمار مسلمانان در جاي جاي دنيا به بيش از يک ميليارد مي رسد، اينها با وجود توان بيشتر و نيز بسياري شمار مردمان نتوانستند جلوي دست درازي هاي اسرائيل صهيونيست را بر خاک کشورهاي اسلامي بگيرند، و چون مسلمانان سياست و مديريت و موضع گيري واحد و روشني ندارند، هر يک مي خواهد برادر مسلمان ديگرش را ببلعد. آيا براي اعراب، خواري نيست که در مدت هيجده سال تمام شب و روز، فرياد خود را بلند کرده، خواستار آزادي فلسطين است، اما تاکنون، به اندازه عرض چهار انگشت از سرزمين هاي اشغال شده فلسطين را نتوانستند آزاد کنند.
چنان که مشاهده مي شود، دغدغه هاي اصلي شرف الدين، مبارزه با دولت استعمارگر فرانسه به عنوان دولت استعمارگري که لبنان را اشغال کرده و نيز مسئله فلسطين است؛ هم چنين تفرقه و تشتتي که ميان مسلمانان وجود داشت، لحظه اي روح بلند او را آرام نمي گذاشت؛ از اين رو، اقدام هاي عملي زير را براي رفع مشکلات مطرح شده انجام داد:
1. تشکيل وادي الحجيره: او که تا دوران جنگ جهاني اول بيشتر به جهاد ديني ـ فرهنگي و فعاليت هاي علمي مشغول بود و لبنان نيز در دوران عثماني ها داراي دولتي مسلمان بود که شعاير اسلامي را رعايت مي کرد، از آن به بعد با اشغال لبنان از طرف نيروهاي متفقين، به ويژه فرانسه، بر ضد قواي اشغال گر قيام کرد و روح وطن دوستي و مبارزه با استعمار را در مردم، به ويژه روحانيان دميد و با تشکيل کنگره اي در « وادي الحجيره » فتواي جهاد بر ضد استعمار فرانسه را در آن کنگره اعلام کرد که با تأييد همه حاضران رو به رو شد. او به روايت نوه اش، سيد حسين شرف الدين در پايان کنگره، قرآن کريم را به دست گرفت و قسم ياد کرد که هم چنان که از جان و مال و خانواده خود محافظت مي کند، از جان و مال مسيحيان نيز محافظت خواهد کرد، آن گاه از علما و رهبران سياسي و اجتماعي و رؤساي عشاير خواست تا همه مانند او قسم ياد کنند و حمايت خود را از مسيحيان لبنان اعلام دارند تا هم امر اسلام در حمايت از غير مسلمانان غير خائن و غير محارب را نشان دهد و هم حربه را از دست فرانسوي ها و غربيان، براي هجوم و سلطه بر لبنان بگيرد. (29)
چنان که آشکار است، وحدت سياسي از ديدگاه شرف الدين در اتحاد شيعه و سني محصور نمي شد و او به لبنان متحدي فکر مي کرد که حتي مسيحيان نيز در آن ناديده گرفته نشده باشند و او دقيقاً به اسلام مترقي و پيش رفته اي گرايش داشت که به انسان به ماهو انسان مي نگريست و معتقد بود که انسان ها فارغ از عقيده و مذاهب و مرامي که دارند مي توانند در يک زندگي مسالمت آميز با هم ديگر برخورد کنند و به توافق براي زيستن برسند و تشکيل « وادي الحجيره » نمونه اي از تفکر والاي انساني او بود که در آن به حقوق تمام انسان ها فکر مي کرد. او با اشاره به اين که فرانسه از مراکز عمده طرف داري از مذهب کاتوليک است، گفت: پس « بايد نسبت به مسائل مذهب حساس باشد » و در مسئله فلسطين ميان مسلمانان و مسيحيان علاقه ها و عواطف مشترکي وجود دارد. به علاوه، فرانسه مدعي حمايت از مسيحيان لبنان است، اما بهتر از هر چيز براي دولت فرانسه، حمايت از سرزمين « عيساي مسيح فلسطيني ناصري » و محافظت از زادگاه آن حضرت، يعني « ناصره » است.
2. دفاع از مسئله فلسطين: در همان دوراني که شرف الدين در لبنان بر ضد استعمار فرانسه مبارزه مي کرد، از مسئله فلسطين نيز غافل نبود، به گونه اي که کليسا در محفلي که جمع کثيري از مردم لبنان از اقشار مختلف شرکت داشتند، ژنرال کاترو نماينده فرانسه در لبنان که در صدد جلب نظر شرف الدين بود و آنها از طرف دولت فرانسه، تلاش هاي ناموفق بسياري را در اين راه به کار برده بودند، طي سخناني در مورد طرف داري فرانسه از آزادي انسان ها و همکاري با ملت ها و کمک به آنها دم زد، اما سيد شرف الدين با هوشياري تمام، مسئله فلسطين را پيش کشيده و خطاب به او گفت:
من از شما مطالبه مي کنم که درباره فلسطين اقدامي کنيد. فرانسه اکنون با بريتانيا هم پيمان شده است، اکنون اين فرصت پيش آمده است. اگر دم از انسان و حقوق انسان مي زنيد. بسم الله. دولت فرانسه از هم پيمان خود بريتانيا بخواهد تا مهاجرت يهوديان را به سرزمين فلسطين متوقف سازد...ما از اين جهت مي خواهيم اين مهاجرت متوقف شود که اين يک اقدام سياسي است. (30)
او در راه مسئله فلسطين و خروج اشغال گران از هيچ تلاش و اقدام عملي مسامحه نکرد و در اين راه به همکاري هاي گسترده با علما و دانشمندان اسلام دست زد.
3. نمونه ديگري از فعاليت و توجه عملي سيد شرف الدين به مسئله « اتحاد اسلامي » در برابر استعمارگران، در واکنش به اقدام تفرقه افکنانه فرانسوي ها در لبنان رخ داد، بدين صورت که اشغال گران فرانسوي پس از تسلط بر اوضاع و براي دل جويي از شرف الدين پيشنهاد کردند که همان گونه که در لبنان، دفتر افتاي سني وجود دارد و از آن دفتر، فتواها و احکام ديني اهل سنت صادر مي شود، يک مرکز افتاي شيعي نيز پديد آيد و رئيس آن شرف الدين باشد، اما او اين پيشنهاد را به کلي و با قاطعيت رد کرد و گفت: اين جا براي همه مسلمانان يک دفتر افتا وجود دارد و رئيس آن هم فلاني است و آن عالم سني را نام برد. (31)
شرف الدين در راه وحدت از تمام مکانيسم هاي موجود بهره مي گرفت و مواظبت مي کرد که هيچ گونه خللي در اين وحدت ايجاد نشود و اين نشانه عزم جدي او براي اين وحدت سياسي بود.
4. نمونه ديگري از علاقه خالصانه او به « اتحاد اسلامي » و اقدامات آگاهانه او در اين راه، هنگامي رخ داد که مسيحيان اقليت در منطقه صور، جشن بزرگي به مناسبت ورود « قطران »، اسقف بزرگ جديد به صور برپا کردند و دولت نيز همه امکانات خود را در هر چه با شکوه تر برگزار شدن آن به کار برد. در همان ايام يک جوان سني، که در جامع الازهر درس خوانده بود، به صور باز مي گشت. شرف الدين با اطلاع از اين امر، مردم جبل عامل را دعوت کرد و جشن مفصلي برپا نمود. با اين که سنيان در آن جا از مسيحيان کمترند، مردم را سي کيلومتر به استقبال آن جوان سني فرستاد و خود نيز تا مرزهاي فلسطين به استقبال او رفت. (32)
5. ايشان به طور معمول در روز دوازده ربيع الاول در جشن ميلاد پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله که برادران اهل سنت برگزار مي کردند، شرکت مي جست و به آنان شادباش و تبريک مي گفت و به اين ترتيب، حسن نيت خويش را به برادران اهل سنت نشان مي داد.
6. تأسيس مدارس اسلامي: شيوه دولت هاي استعمارگر در استعمار جغرافيا و اقتصاد و سرمايه کشورهاي مستعمره بدين گونه است که پيش از استعمار سرمايه آنها، به سلطه و غارت فرهنگ آنها اقدام مي کردند و برنامه استحاله فرهنگي را براي استعمار دراز مدت در دستور کار خود قرار مي دادند.
فرانسوي ها نيز در لبنان از اين قاعده مستثنا نبودند و هنگام استعمار، مدارسي را در لبنان ايجاد کردند تا ايمان مذهبي و ملي جوانان لبنان را خدشه دار کنند. سيد شرف الدين براي خنثي کردن اين عمل، به تشکيل مدارس اسلامي اقدام کرد.
شرف الدين هنگام مبارزه در اين عرصه، عبارت ذيل را شعار خود ساخته بود که مي فرمود: « لا ينتشر الهدي الا من حيث انتشر الضلال »؛ يعني هدايت انتشار نخواهد يافت مگر از آن جا که گمراهي انتشار مي يابد. ايشان از اين جهت در مقابل مدارس و مراکز آموزشي که طبق نظام فرانسوي ها اداره مي شد، به تشکيل مدارس و مؤسساتي پرداخت که با شيوه نوين اسلامي فعاليت کنند. او موفق شد و از عهده اين کار به خوبي برآمد و يک سري از مراکز عام المنفعه را نيز به وجود آورد که « المدرسة الجعفريه »، « نادي الامام للصادق عليه السلام » و « جمعية البر و الاحسان » از آن جمله اند. (33)
7. هم چنين در جريان جنبش ملي شدن صنعت نفت در ايران و مبارزات آيت الله کاشاني، شرف الدين، افزون بر آشنايي با آيت الله کاشاني، با ايشان نيز در تماس بود، به گونه اي که يک بار آيت الله کاشاني بعد از سفر حج در سال(1331هـ.ش ) به لبنان رفت و بدون اطلاع قبلي به « صور » نزد شرف الدين آمد که به واسطه آشنا بودن مسلمانان آن منطقه با کاشاني و نهضت اسلامي در ايران، جمع کثيري از مردم به ديدار او آمدند و کاشاني برايشان سخنراني کرد. (34)
همين طور در مورد نواب صفوي که هنگام سفرش به فلسطين براي شرکت در کنفرانس قدس، شبان گاه در سر راه خود به صور آمد و وارد خانه شرف الدين شد و با استقبال مردم رو به رو شد.
8. مبارزه با ستمگران اقتصادي: يکي ديگر از مبارزات مردمي و اسلامي معروف شرف الدين، درگيري او با مالکان و زمين داران بود. عالمان آگاه مي دانند که در دين اسلام نمي توان بردگي مالي و مقهوريت انسان در برابر انسان را پذيرفت و از مالکيت بي قيد و شرط دفاع کرد. بدين گونه مي نگريم که سيد شرف الدين بيدار و چونان جد خويش علي عليه السلام و ديگر اجداد مطهر خود با ظلم و ستيز به مبارزه برخاست و در برابر مالکان و تيول داران ستمگر ايستاد و جانب محرومان را گرفت، نه محروميت آفرينان را. (35)
و در اين رابطه است که چون از نجف به جبل عامل باز مي گردد و حيات ديني و زعامت خويش را آغاز مي کند، به مبارزه با حاکمان ستم گر و زمين داران ستم گستر مي پردازد. در اين باره علامه شيخ مرتضي آل ياسين چنين مي گويد:
شرف الدين در جبل عامل، زندگي جديدي را آغاز کرد، درباره امور ديني و شعائر اسلامي سخت گيري مي کرد، اما در اخلاق و رفتار ملايم بود...در آن روزگار، در لبنان ناهنجاري وجود داشت، توده هاي مردم، در برابر حاکمان از خود اختياري نداشتند و براي زندگي، معنايي جز رقيت و بردگي نمي دانستند. مالکان و توان گران
نمي گذاشتند که آنان معناي ديگري را از زندگي درک کنند. زندگي توده هاي محروم، زيرپاي طاغوتيان خود شده بود، چون شرف الدين در آن جا استقرار يافت نتوانست آن روش خرد کننده و آن استبداد بلعنده را قبول کند و در برابر برباد رفتن حقوق محرومان ساکت بماند، شرف الدين، نه از وجدان خود، نه از ايمان خود، نه از احسان خود، از هيچ کدام نتوانست مجوزي دريافت کند براي سکوت در برابر زمين داران و مالکيت اقطاعي؛ البته در برابر او قدرت مندان، سردمداران، زعماء، استعمارگران قرار داشتند و ديگر کساني که از اين طريق استفاده هاي سرشار مي بردند، اما شرف الدين مؤمن و آگاه، وارد سخت ترين مبارزات شده و قدرت مندان و بهره کشان جبار در برابر او ايستادند و همه امکانات خويش را براي مقابله با او به کار گرفتند و همه سعي خود را کردند، اما سرانجام مرد حق پيروز شد و کوشش هاي آنان هم تباه گشت.(36)
چنان که پيداست، سيد شرف الدين نه تنها با استعمارگران خارجي فرانسه به مبارزه برخاست، بلکه در مقابل استثمارگران داخلي نيز که هم موجب اختلاف ميان مسلمانان بودند و هم درصدد بردگي مسلمانان بودند نيز ساکت ننشست. او از جامعه اي که در آن انساني، انسان ديگر را به بردگي ببرد، تنفر داشت و اگر هم از وحدت سياسي سخن مي گفت، براي اين بود که مسلمانان برده اسرائيل نباشند.

خاتمه

شرف الدين معتقد بود که تخم عصبيت و کينه جويي، مسلمانان را هر روز از يک ديگر دور مي کند و در اين زمينه، تنها دشمنان اصلي مسلمانان سود مي بردند؛ از اين رو، در اين شرايط از وحدت سياسي سخن رانده است، از وحدتي که پشت آن سياست و تدبير نهفته باشد، زيرا براي مقابله با سياستي که باعث تفرقه و جدايي ميان مسلمانان شده است، تنها با مديريت صحيح منابع و نيروهاي انساني مي توان به مقابله با آن سياست تفرقه افکنانه پرداخت، زيرا چنان که پيداست، سياستي که جهان غرب و دولت مردان آن پيش گرفته اند، بر پايه بنيان هاي نظري و فلسفي استوار است که سال هاي سال، مستشرقان غربي در آکادمي هاي خود بر روي آن پژوهش کرده اند و مبناي آن غيريت سازي و رسيدن به استيلاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي بر شرق جهان اسلام بوده است. او به خوبي آگاه بود که براي شکستن چنين استيلايي نمي توان با مشت هاي خالي، راهي را پيش برد، از اين رو، نخستين گام پيش گرفتن يک سياست فرهنگي بود تا راه را براي وحدت سياسي استوار سازد. او در اين راه از تمام ظرفيت ها و امکانات بهره جست تا بتواند از آن سياستي که سبب تفرقه مسلمانان شده بود، جلوگيري کند و سياستي بنا نهد که مصالح مهم مسلمانان را مد نظر داشته باشد و در اين راه تلاش کرد. بيشترين مساعي او ابتدا در سطح نظري بود، اگرچه در اين راستا از کوشش هاي عملي نيز دريغ نورزيد. به طور خلاصه، او از وحدت معقول سياسي سخن گفت. او هميشه از پاره دوزي هايي که به اسم وحدت در سطح جهان اسلام به دست عده اي صورت مي گرفت، کناره گرفت و به سمت يک وحدت پايدار و مداوم رفت؛ از اين رو، مبناي اين وحدت را گفت و گو براي يافتن نقاط مشترک ميان شيعه و سني قرار داد تا هر دو فرقه بتوانند بر يک نقطه ثابتي براي گفت و گو تکيه کنند، منتها او معتقد بود که هر دو طرف گفت و گو بايد يک ديگر را به رسميت بشناسند و براي اين کار بر آن بود که اين ديالوگ بايد در شرايط برابر و منصفانه و آزاد برگزار شود و برابري را هم در سطح مکتب شيعه و سني و هم در سطح افراد قرار داد و اين چنين او افزون بر مؤلفه هاي فوق، عنصر مهرورزي و محبت به يک ديگر را به پارامتر هاي مورد نظر افزود و آن گاه راه را براي رسيدن به يک وحدت سياسي معقول هموار کرد تا هر دو فرقه شيعه و سني بتوانند به وحدت مشترک معقول دست يابند.

پي نوشت ها :

1. سيد احمد موثقي، استراتژي وحدت در انديشه سياسي اسلام ( مقدمه علامه محمد تقي جعفري )، ج1، ص 29.
2. سيد عبدالحسين شرف الدين، مناظره دو رهبر مذهبي، ترجمه مصطفي زماني، ص 14.
3. همان.
4. همان، ص 15.
5. همان.
6. سيد عبدالحسين شرف الدين، الفصول المهمة في تأليف الامه، ص 9.
7. همو، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه علي دواني، ص 17.
8. همان، ص 505.
9. همو، النص والاجتهاد، ص 14.
10. همو، المراجعات، ترجمه: حق جو و حق شناس، ص 31.
11. همان، ص 6.
12. همو، الفصول المهمه، ص 41.
13. همان، ص 208.
14.همان.
15. همو، اجوبه المسائل جارالله، ص 47.
16. همان، ص 9.
17. از تشتت و تفرقه بپرهيزيد که خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: از دسته کساني مي باشيد که بعد از آوردن دليل و برهان، اختلاف پيدا کردند و براي آنها عذاب بزرگي است و به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد. به درستي کساني که در دين شان متفرق شدند و دسته دسته گرويدند، تو هيچ گونه رابطه اي با آنها نداري، سرو کار آنها تنها با خداست. سپس خود آنها را از آن چه انجام مي دهند، باخبر مي کند.
18. همان، ص 11.
19. انفال، آيه 46.
20. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج16، باب وجوب نصيحه المؤمن، ص 382.« دين نصيحت و خير خواهي است. گفتيم نصيحت و خيرخواهي براي چه کسي؛ گفت براي خدا و کتابش و رسولش و ائمه مسلمين و براي امت ايشان؛ قسم به کسي که جانم در دست اوست ايمان نمي آورد بنده اي تا اين که دوست بدارد براي برادرش آنچه را که براي خودش دوست مي دارد ».
21. منصور علي ناصف، التاج الجامع، ج5، قال رواه الاربعه و راجع اصول کافي، ج2، ص200.« مؤمن برادر مسلم است نه ظلم مي کند و نه تسليم مي شود، کسي که در صدد برآورده شدن حاجت ديگري باشد، خداوند حاجتش را برآورده مي کند و کسي که غمي را از کسي بردارد خداوند غم هاي زيادي را روز قيامت از او برمي دارد و کسي که بپوشاند عيب کسي را خداوند روز قيامت، عيب او را مي پوشاند ».
22. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص 266، ج 17، دارالاحياء التراث العربي؛ التاج الجامع، ج5، ص54 نحوه.« مسلمان برادر مسلمان است و او راهنما و دليل و آئينه است. به او خيانت و خدعه و ظلم نمي کند و دروغ نمي گويد ».
23. التاج الجامع، ج 5، ص64.« نزديک ترين شما به من از نظر مجلس، خوش اخلاق ترين شماست که با دسته هاي مختلف مهرباني و الفت مي کند ».
24. الکافي، ج2، ص102.« مؤمن الفت و مهرباني مي کند البته نه درباره کسي که الفت و مهرباني نمي پذيرد ».
25. الفصول المهمه، ص20.
26. همو، النص و الاجتهاد، ص 524.
27. همو، المراجعات، مقدمه.
28. همو، النص و الاجتهاد، ص 556.
29. احمد موثقي، استراتژي وحدت در انديشه سياسي اسلام، ج2، ص 280.
30. محمد رضا حکيمي، شرف الدين، ص 228.
31. همان، ص 229.
32. همان.
33. عبدالحسين شرف الدين، الفصول المهمه، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، ص7.
34. محمد رضا حکيمي، همان، ص 230.
35. همان، ص 155.
36. همان، ص 195.

کتابنامه :
1. حکيمي، محمد رضا، شرف الدين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1360ش.
2. شرف الدين، سيد عبدالحسين، اجوبه المسائل جارالله، مطبعه النعمان، بيروت 1386.
3. ـ ، الفصول المهمه في تأليف الامه، رابطه الثقافه و العلاقات الاسلاميه، دارالزهرا، بيروت 1347هـ.ق.
4. ـ ، الفصول المهمة، ترجمه سيد ابراهيم علوي، قم 1379،[بي نا].
5. ـ ، المراجعات، ترجمه حق جو و حق شناس، بنياد معارف اسلامي، قم 1357.
6. ـ ، مناظره دو رهبر مذهبي، ترجمه مصطفي زماني، مؤسسه مطبوعاتي خزر، قم 1345.
7. ـ ، النص و الاجتهاد، نشر اسوه، تهران 1413هـ.ق.
8. قمي، محدث، سفينه البحار، ج2، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهش هاي اسلامي، مشهد 1374.
9. کليني، ابي جعفر محمد بن يعقوب، اصول کافي، ج2، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليه السلام، تهران [بي تا].
10. مجلسي، محمد باقر بن محمد تقي، بحارالانوار، ج2، دار احياء التراث العربي، بيروت 1403هـ.ق.
11. موثقي، سيد احمد، استراتژِي وحدت در انديشه سياسي اسلام، ج1و2، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم تابستان 1381.
12. ناصف، منصور علي، التاج الجامع، ج5، دار احياء التراث العربي، اول، بيروت 1381.

منبع مقاله :
پزشکي؛ محمد، (1387)، انديشه سياسي شرف الدين، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ اول